از القاب آن بزرگوار، احمد است
كه در قرآن به اين لقب نام برده شده است، و از قرآن استنباط ميشود كه در
انجيل هم به اين لقب نامبرده شده است:
وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأتي
مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ اَحْمَدُ[1]
حضرت عيسي فرمود: بشارت ميدهم
به رسولي كه بعد از من ميآيد و اسم او
احمد است.
معناي احمد، ستايشگر است، و چون
رسول اكرم خداي تعالي را ستايش ميكرد؛ يعني حق حمد و حق شكر را به جاي ميآورد،
او را احمد گفتهاند. در روايات ميخوانيم: چون به واسطۀ كثرت عبادت مورد اعتراض
واقع ميشد، ميفرمود: اَلَمْ اَكُنْ عَبْداً شَكُوراً؟ آيا عبد شاكر نباشم؟[2]
2ـ از القاب ديگر آن بزرگوار
محمود است. چنانچه اسم آن بزرگوار در قرآن
محمد است، و او را محمود و محمد گفتهاند؛ چون همۀ صفات او قابل ستايش است.
قرآن در اين باره ميفرمايد: اِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ. [3] (به درستي كه تو
بر خويي عظيم هستي.) همانا تو داراي صفات كماليهاي هستي، كه همه بزرگ و در منتهاي
كمال است.
اِبْنِ عَرَبي ميگويد: براي
خداي متعال هزار اسم است، براي رسول اكرم(ص) نيز هزار نام است، و بهترين اسماء
او محمد و محمود و احمد است. محمد به كسي ميگويند كه خصلتها و صفات كماليۀ او
فراوان است و هيچكسي قبل از او، محمد ناميده نشده است. اين اسم از عالم ملكوت
براي او انتخاب شد؛ زيرا همۀ ملائكه، همۀ ملتها او را حمد و ستايش ميكرده و ميكنند
و همه بر او درود ميفرستند.
3ـ از القاب آن بزرگوار امتي است؛ يعني درس نخوانده، چنانچه
قرآن به آن اشاره دارد:
وَمَاكُنْتَ تَتْلُوا مِنْ
كِتابٍ وَلاَتِخُطُّهُ بِيَمينِكَ اِذاً لّاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ. [4]
«قبل از رسالت، نميخواندي و نمينوشتي
ـ سواد الفبا نداشتي كه اگر ميتوانستي بخواني و بنويسي، ممكن بود شكي براي افراد مغرض پيش آيد. ـ ولكن بعد
از آنكه سواد نداشتي و چنين قرآني آوردي، جاي شك براي احدي باقي نمانده است.»
چنانچه در قبل گفته شد، اين خود يكي از بزرگترين معجزات براي پيامبر گرامي(ص)
است. كسي كه همه ميدانستند درس
نخوانده است و سواد الفبا ندارد،
كتابي آورده كه داراي همۀ علوم انساني
است، با وصفي كه اين كتاب خود را كتاب هدايت معرفي ميكند. هدايت به معني ارائه
طريق و نشان دادن راه هدايت، به معني اِيصال اِليَ الْمَطْلوُب، انسان را به
مقصود و مطلب خود رساندن است. بدين جهت در
بسياري از آيات، براهين فلسفي را به طور مختصر و رسا به كاربرده است. چه بسيار از
آياتي كه چندين برهان در آن مندرج است. قرآن كتاب فقه نيست؛ ولي قوانيني در بر
دارد كه جامعۀ بشريت در مقابل آن سر فرود آورده است. آيا كسي ميتواند قوانيني
چون قوانين قرآن: قوانين عبادي، اجتماعي، سياسي، معاملاتي، كيفري، جزايي بياورد؟
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإنْسُ وَاْلجِنُّ عَلْي اَنْ يَاْتُوا بِمِثْلِ
هذاَ الْقُرآنِ لاَيَأتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ
ظَهِيْراً.[5]
4ـ از القاب آن بزرگوار، كريم است. اين لقب از قرآن اخذ شده
است: اِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ[6] ، و كرامت آن بزرگوار، زبانزد خاص و
عام ا ست.
آن حضرت در مكه چنان مورد اذيت كفار بود كه او را سنگباران كردند.
او به كوهها پناه ميبرد؛ ولي چون حضرت خديجه و اميرالمؤمنين او را مييافتند، ميشنيدند
كه زمزمه ميكند:
اَللَّهُمَّ اهْذِ قَوميِ فَاِنَّهُمْ
لايَعْلَمُونَ: «اي خدا! اينان را هدايت كن، كه مردمي نادانند.» [7]
روزي هم كه با دوازده هزار لشكر
مجهز وارد مكه شد و شنيد كه يكي از يارانش[8]
ميگويد: «اَلْيَوْمَ يَوْمُ الْمَلْحَمَةِ» يعني: اين روز، روز جنگ است،
اميرالمؤمنين را فرستاد كه او را گوشزد
كند و در ميان مردم بگويد: اَلْيَوْمَ
يَوْمُ الْمَرْحَمَةِ؛ يعني اين روز، روز رحمت، روز كرامت و روز عفو است. [9]
5ـ از القاب آن بزرگوار، رحمت
است كه آن نيز از قرآن اخذ شده است: وَمَا اَرْسَلْنَاكَ اِلاَّ رَحْمَةٌ
لِلْعَالَمِينَ[10] رأفت و رحمت ختمي مرتبت به حدي است كه قرآن شريف ميفرمايد:
فَلَعَلَّكَ باَخِعٌ نَفْسَكَ
عَلَي آثارِهِمْ اِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهّذا الْحَدِيثِ اَسَفاً[11]
«گويا تو خويش را ازغصه ميخواهي
بكشي از اين كه كفار ايمان نميآورند، دريغ!»
از حالات پيامبر گرامي ميتوان
درك كرد كه غصهها داشت، راز و نيازها داشت، صبرها داشت و رنجها برد.
لَقَدْ جَائَكُمْ رَسُولَ مِنْ
انُفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ
بِاْلمُؤْمِنيِنَ رَئُوفٌ رَحِيمٌ[12]
«رسولي از ميان شما براي شما
آمده است. گران است براي او سركشي و لجاجت
شما، مشتاق است برشما كه شايد بتواند شما را هدايت كند، و او نسبت به مؤمنان
مهربان است.»
6ـ از القاب آن بزرگوار، متوكل
است؛ به اين معني كه در امور به خدا اعتماد داشت نه به خود.
و از دعاهاي آن بزرگوار است:
اَللَّهُمَّ لاَتَكِلْنيِ اِلي نَفْسيِ طَرْفَةَ عَيْنٍ اَبَداً؛ يعني: «اي
خدا مرا يك آن به خويش نسپار!»
ميگويند: دشمن در جنگي آن حضرت
را تنها در خواب يافت. شمشير بركشيد و بالاي سر او آمد. صدا زد و گفت: يا محمد! چه
كسي ميتواند تو را از دست من نجات دهد؟ فرمود: خدا. اين جمله به قدري كوبنده بود
كه آن كافر لرزيد و هنگام پايين آوردن شمشير، روي زمين افتاد. رسولگرامي برخاست و
شمشير را برداشت و بالاي سر او رفت و فرمود: كي است كه تو را از دست من نجات دهد؟
گفت: كرم و آقايي تو.
رسولگرامي او را بخشيد. او اقدام
به كارهاي مهم كه موفقيت آن از نظر افكار عمومي كم بود، ميكرد و جز به خدا به كسي اعتماد نداشت. آن حضرت متوكل بود،
خدا را داشت، از اين جهت همه چيز داشت.
پيامبر(ص) اعتماد به خدا
داشت نه به دنيا. رسولگرامي دنيا را پوچ
ميپنداشت. از آن حضرت نقل ميكنند كه فرموده است: «مثل اين دنيا سايۀ درختي است
كه مسافر مقداري زير آن استراحت كند.» [13]
خلاصۀ سخن، او متوكل است به همۀ
معاني توكل. اعتماد به خدا، نه اعتماد به
خود، اعتماد به خدا، نه اعتماد به ديگران، اعتماد به خدا، نه اعتماد به
دنيا.
7ـ از القاب ديگر آن بزرگوار،
امين است كه اين لقب را عرب قبل از بعثت به او داده بود. [14] تاريخ نشان ميدهد
كه پيامبر گرامي قبل از بعثت داراي صفات فوقالعادهاي بوده است. عفت رسول اكرم،
صداقت او، كمك او به زير دستان، و مراعات آداب و رسوم نيكوي اجتماعي، مخصوصاً
نظافت و امانتداري او، در ميان عرب مشهور است. حضرت ابيطالب ميگويد: هيچوقت
او را برهنه نديدم. حتي گفته شده كه: كسي پيامبرگرامي(ص) را در حال قضاي حاجت
نديده است. [15]
در همان روز اول كه دستور يافت
آشكارا به اسلام دعوت كند، بزرگان قريش را جمع نمود تا آنان را به اسلام فرا
خواند. اول چيزي كه از آنان پرسيد اين بود كه فرمود: من چگونه فردي در ميان شما
بودهام؟ همه گفتند: تو را به صداقت و امانت ميشناسيم. [16]
عبدالله بن جَزْعان كه پيرمردي
فقير بود، خانه ميساخت. رسولگرامي در آن هنگام هفتساله بود. بچهها را گرد ميآورد
و به عبدالله كمك ميكرد تا خانۀ او ساخته
شود. [17] حتي خانۀ او را دارُالنُّصْرَه نام نهاد و افرادي را براي كمك به
مظلومان تعيين كرد.
پيامبرگرامي، مؤدب راه ميرفت،
مودب مينشست، مؤدب سخن ميگفت. هميشه متبسم بود، چنانكه او را ضَحُوك[18] ميگفتند.
كلام او شيرين؛ فصيح، و لطيف بود و هرگز دلكسي را آزرده نكرد. تا توان داشت با
ديگران با لطف و مهرباني رفتار ميكرد. اينها و نظير آن چيزهايي است كه از نظر
تاريخ مسلم است.
8ـ از القاب ديگر آن بزرگوار، عبدالله است. اين لقب نيز از قرآن
گرفته شده است.
سُبْحَانَ الَّذِي اَسْري
بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِليَ الْمَسجِدِ الْأقْصيَ
الَّذِي بَاَركْتَا حَوْلَهُ مِنْ آياتِنَا اِنَّهُّ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيُر[19]
«پاك و منزه است كسي كه برد بندۀ
خود را در شبي از مسجد الحرام به مسجد اقضي كه اطراف آن را مبارك نمودهايم،
براي اينكه آيات خود را به او بنمايانيم. به درستي كه او شنوا وبيناست.»
بايد گفت كه اين لقب بهترين
القاب براي آن حضرت است. از اين جهت در تشهد مقدم بر رسالت ذكر شده است. عبوديت
مراتب دارد: مرتبۀ عالي آن مقام لِقاءُ اللّهِ است، كه در قرآن مكرراً از آن ياد شده است. مقامي است عالي، مرتبهاي است كه دل جز به خدا، به چيزي و
به كسي بستگي ندارد: لاَتُلْهِيِمْ تِجَارَةٌ وَلاَبَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ[20]
يعني: تجارت و سوداگري آنها را از ياد خدا باز نميدارد.»
مرتبهاي است كه محبت خدا، دل را
پركرده است. دل در اين مرحله غم و همي ندارد جز خدا، دل او از اطمينان، وقار، و
آرامش پرشده است: اَلابِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[21] ؛ يعني: «دلها
به ياد خدا آرام گيرد.» دلهره و اضطراب خاطر و ترس ندارد: اَلاَ اِنَّ اَوْليَاءَ
اَللّهِ لاَخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَهُمْ يَحْزَنُونَ[22]يعني: «همانا كه بر
دوستان خدا ترس و بيمي نيست.» و پيامبر گرامي، مرتبۀ عالي عبوديت را دارا بوده
است.
آن حضرت كه از گناه، معصوم بود و
از ارتكاب گناه ديگران رنج ميبرد، از عبادت لذت ميبرد. آنقدر عبادت كرد كه پاهاي
مباركش متورم شد. آنگاه سورۀ طه نازل گرديد و از عبادت زياد منع گرديد. [23]
9ـ از القاب ديگر آن بزرگوار،
مصطفي است، و اين لقب، افتخار بزرگي است براي امت اسلامي. چرا كه به معني برگزيده
است و خداوند متعال پيامبر را از ميان عالم هستي برگزيده است، چرا بر نگزيند؟
مگر او داراي ابعاد مختلف نبود؟
مگر مقام جَمْعُ الْجمعي نداشت؟ آنجا كه جاي رأفت، رحمت، عفو، گذشت و فداكاري بود،
هيچ رئوفي و رحيمي مثل او ديده نشده است. وقتي كه د ختر حاتم طايي به دست مسلمانان
اسير شد و به مدينه آمد، مسلمان شد و پيامبرگرامي او را با افراد اميني نزد برادرش
عدي بن حاتم فرستاد. عدي از گفتههاي خواهرش تصميم گرفت خدمت رسول اكرم برسد و از
نزديك با اسلام آشنايي پيدا كند تا با بينش بيشتري مسلمان شود. ميگويد: با
پيامبر به خانه ميرفتيم. زني در ميان راه جلوي پيامبر را گرفت و سخن گفت. آن زن
خيلي معطل كرد، ولي پيامبرگرامي كلام او را قطع نكرد. عدي ميگويد: برهان اول براي
رسالت او برايم روشن شد. چون به خانه رفتيم، تشريفات وجود نداشت. فرش خانه را
پوست گوسفند تشكيل ميداد و غذاي خانه نانجو و نمك بود. پس دليل دوم براي نبوت او
ظاهر شد. كسي كه قدرت دارد، پول دارد، مكنت دارد، مريد دارد و پيامبر نباشد، سير و
سلوك او با مردم و وضع خانهاش آن طور
باشد؟ در آخر كار معجزهاي از آن حضرت ديدم كه مسلمان شدم. حضرت به من فرمود: توكه
از نظر عقيده و دين، ماليات را حرام ميداني، چرا از مردم ماليات قبول ميكني؟!
با اين سخنان، نبوت آن حضرت بر من آشكار شد. [24]
رسول اكرم با اين رقت قلبش كه
وقتي صداي گريۀ بچهاي را كه مادرش در نماز است ميشنود، با عجله نماز خود را تمام
ميكند؛ همين پيامبري كه وقتي دختر بچهاي را ميبيند كه پولش را گم كرده است، به
او پول ميدهد و همراه او براي شفاعت تا در خانۀ صاحبش ميرود. [25] وقتي ميبيند
كه يهودي مُتَقَلِّبْ،[26] توطئه ميكند؛ عهد شكني مي كند؛ جاسوسي ميكند؛
سدي براي پيشرفت اسلام است و بالاخره وجود آنان مانع از پيشرفت است،
دستور قتل هفتصد نفر از آنان را ميدهد،[27] اين است مقام جَمْعُ الْجَمْعي، يا
انسان با ابعاد مختلفه.
معمولاً اگر انسان، راه زهد و
عبادت و رياضت و به ا صطلاح فلسفي، جنبۀ يلي الرجي را گرفت، رفتارش با مردم خوب
نيست و نميتواند در ميان جامعه راه يابد، نميتواند بر دلها حكومت كند و سرانجام
جنبۀ يليالخلقي او قوي نخواهد بود. پيامبر گرامي، جنبۀ يلي الرجي بسيار قوي داشت.
همه ميدانيم قبل از بعثت كوه حرا جايگاه
عبادت او بود، و همه ميدانيم كه مقام عبوديت او به اوج رسيده بود؛ ولي
دربارۀ جنبۀ يلي الخلقي او، قرآن دربارهاش ميفرمايد: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ
اْللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظَّاً غَلِيظَ اْلقَلْبِلاَنْفَضُّوا
مِنْ حَوْلِكَ! [28]
«به واسطۀ توفيق و رحمتي كه از
طرف خداوند شامل تو شده است، رقيق القلب هستي و با مردم با مدارا رفتار ميكني و
اگر در گفتار خشن و دل سخت بودي، از اطراف تو متفرق ميشدند.»
يعني اي محمد! جنبۀ يلي الخلقي
داري. از نظر گفتار، خوش گفتاري، از نظر رفتار، خوش رفتاري، به زبان و به عمل،
مردم را متفرق نميكني، با زبانت و عملت مردم را جمع نمودهاي. رقيق القلبي، سخت
دل نيستي؛ و جداً كسي مثل پيامبر گرامي بايد، هر دو جنبه را به نحو عالي دارا
باشد.
كوتاه سخن، پيغمبر خاتم داراي
همۀ صفات كماليه بود، با اينكه ميان بسياري از صفات كماليه را جمع نمودن كاري است
بس دشوار. عالم بود، عاشق بود، عارف بود، با دشمن سرسخت بود، شجاع بود، هميشه
متبسم بود، عاقل بود، به آخرت اهميت ميداد، به دنيا نيز اهميت ميداد، زاهد بود،
فعال بود، استقامت داشت، و...
القاب رسول اكرم فراوان است و
ما به همين مقدار كفايت ميكنيم چنانچه صفات كماليۀ آن حضرت فراوان است:
بَلَغَ
العُلي بِكَمالِهِ، كَشَفَ الدُّجي بِجَمالِهِ حَسُنَتْ جَمِيعُ خِصالِهِ، صَلُّوا عَلَيْهِ
وَآلِهِ
كمالش به همۀ مراتب عاليه رسيد، به جمالش همۀ تاريكيها برطرف شد، همۀ
صفات او نيكو بود، درود فرستيد بر او و آلش.
در خاتمه، دربارۀ خاتميت آن
بزرگوار به طور فشرده بحث ميكنيم.
پي نوشت ها: